نقطه پرواز...
کلماتم مقطعند و بریده بریده با بغضی سنگین که صدایم را دورگه میکند
دست میکشم به بدنه سرد و زنگ زده تانکهای سوخته مناطق عملیاتی....
این تکه فولادهای سرد و بی روح یک زمانی عظیم ترین ماشین جنگی منطقه محسوب میشد.....
اینجا یاد آور خاطره های نه چندان دور و رنگارنگ است ...
شور نوجوانی از این نقطه به آسمان پرگشوده است....
.هنوز هم وقتی چشمانم را می بندم.انگار صداییی را هنگام وزش آرام نسیم.و بازی باد با نیزارهای جنوب میشنوم....
وصیت شهدا را که سفارش میکنند .. پشتیبان ولایت فقیه..باشید
..را از یاد نبرده ام...اللهم توفیق الشهاده فی سبیله...
خدا جون ببخشید اگه عربیم زیاد خوب نیست..شما عنایت کن سعی میکنم یاد بگیرم.